آخرین بار که من از ته دل خندیدم
مثل امروز نبود
مثل یک واقعه اما ز خودم دور نبود
از من و جنس تن و خنده اجباری ما
انعکاس جوک هر روز نبود
آخرین بار که من خندیدم
علتش پول نبود
علتش چهره ی ژولیده ی یک دلقک گیج
یا زمین خوردن یک کور نبود
علتش مستی و مطربی و پوچ نبود
من به من خندیدم
که چونان دلقک گیج
پای می لنگانم
نقش یک خنده به صورت دارم
و دلم غمگین بود
من به من خندیدم
که گریزان ز غم و قصه تنهایی دل
دل به میخانه و مستی بردم
غافل از این که دل و ساقی و می بیمارند
من به من خندیدم
که خدا دارم و نامش به زبان میرانم
حاجتم روزی هر روز ز من می خواهم
آخرین بار به من از ته دل خندیدم
آخرین بار که خواهم خندید
نه به ظاهر ، از دل
همچو خندیدن شبنم به تماشاگه راز
محمد تقي اقدام
:: بازدید از این مطلب : 2096
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4